کد مطلب:129428 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

بستان بنی عامر (یا ابن عامر)
یاقوت حموی یادآور شده است كه مردم بستان ابن معمر را به غلط، بستان ابن عامر وبستان بنی عامر گفته اند وآنجایی است كه هم نخل یمنی وهم نخل شامی در آن وجود دارد و آنها دو دوره هستند؛ وبستان ابن معمر همان است كه به بطن نخله مشهور است...(ر.ك:معجم البلدان، ج1،ص414).

نقل شده است كه فرزدق [1] ، شاعر مشهور، امام (ع) را پیش از خروج از حرم به سوی


سرزمین حلّ (بیرون از حرم) در آنجا دیدار كرد. از زبان فرزدق نقل شده است كه گفت: در سال شصت همراه مادرم به حج رفتم. در حالی كه مهار شترش ‍را داشتم و وارد حرم گشتم. حسین بن علی را در بیرون از مكّه، مسلّح به شمشیر و سپر دیدم و گفتم: این كاروان از كیست؟ گفتند: از حسین بن علی (ع)، نزد آن حضرت رفتم و پس از سلام گفتم: خداوند هرچه می خواهی به تو عطا كند. و همه آرزوهایت را برآورده سازد. پدر و مادرم فدایت باد ای فرزند رسول خدا، چرا با این شتاب حجّ را ترك می گویی؟!

فرمود: اگر شتاب نمی كردم گرفتار می شدم. [2] سپس به من فرمود: تو كیستی؟ گفتم: مردی از عرب؛ به خدا سوگند بیش از این از من نپرسید...! سپس به من فرمود: از مردمی كه پشت سر نهاده ای برایم بگو.

گفتم: از فردی آگاه پرسیدی؛ دل های مردم با تو است ولی شمشیرهایشان بر روی تو كشیده است. [3] و قضا از آسمان فرود می آید و خداوند هرچه خواهد می كند!


فرمود: راست گفتی. فرمان خدا را است و او هر روزی در كاری است! اگر قضای الهی آن طور كه ما دوست می داریم و خشنودیم فرود آید، خداوند را بر نعمت هایش سپاس می گذاریم؛ و او ما را برای انجام شكر خودش یاری دهد. اگر به دلخواه ما نشد، آن كس كه نیت او بر حق و پرهیزكار باشد،[از رحمت خدا] دور نگردد.

گفتم: آری، خداوند تو را به آنچه دوست می داری برساند و از آنچه بیم داری كفایت كند. آنگاه پرسش هایی درباره نذر و مناسك از او كردم كه به من پاسخ داد و اسبش را به حركت درآورد؛ و گفت: درود بر تو؛ و ما از یكدیگر جدا شدیم.» [4] .

روشن است كه این دیدار در بستان بنی عامر روی داده است. سبط بن جوزی در نقل خبر دیدار فرزدق با امام (ع) در این باره چنین می گوید: چون به بستان بنی عامر رسید، فرزدق شاعر را دید. روز ترویه بود و فرزدق گفت: ای پسر رسول خدا به كجا می روید؟ چرا با این شتاب حجّ را ترك می گویید؟!

فرمود: اگر شتاب نكنم گرفتار می شوم. ای فرزدق بگو از پشت سر خود چه خبر داری؟ گفت: مردم عراق را در حالی ترك گفتم كه دل هاشان با شما و شمشیرهاشان با بنی امیه بود. درباره جانت از خدا بترس و بازگرد. [5] .

حضرت فرمود: ای فرزدق، اینان مردمی هستند كه پیروی از شیطان كرده، فرمانبرداری خدای رحمان را وا نهاده اند. در زمین فساد را آشكار ساخته و حدود را باطل ساخته اند.


شراب می نوشند و اموال تهیدستان و بینوایان را به خود اختصاص داده اند. من برای یاری دین خداوند و عزّت بخشیدن شریعت او و جهاد در راه خدا، به منظور اعتلا یافتن كلمه الله از همه سزاوارترم!

آنگاه فرزدق از او روی برتافت و حركت كرد! [6]

بنابراین «نخستین منزلگاهی كه امام حسین (ع) از آن گذشت، بستان ابن عامر بود.» [7] .


[1] ابوفراس، همام بن غالب تميمي حنظلي، در اصطلاح رجالي، از اصحاب اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين و امام سجاد عليهم السلام به شمار مي آيد. او همان كسي است كه قصيده بزرگ و معروف خويش را در ستايش امام سجاد(ع) در يك موضع گيري شجاعانه برابر هشام بن عبدالملك قرائت كرد. ابيات اين قصيده نشان مي دهد كه وي به اهل بيت اعتقاد داشت و دوستدارشان بود. از جمله ابيات آن قصيده ابيات زير است:



هذا الذي تعرف البطحأ و طأته

و البيت يعرف و الحلّ و الحرمُ



هذا ابن خير عبادالله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم



اذا ارأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم



هذا بن فاطمة ان كنت جاهلها

بجده ابنيأ الله قد ختموا



اين كسي است كه سرزمين بطحا با گام هايش آشنا است و خانه[خدا] و حرم و حلّ او را مي شناسند

پدارنش بهترين همه بندگان خدايند و او پارسا، پاكيزه و پاك و مشهور است.

قريش با ديدن او مي گويند كه با كرامت هاي وي كرامت به پايان مي رسد.

اگر او را نمي شناسي اين پسر فاطمه است؛ و فرستادگان خداوند به جدّ او ختم شده اند.

(ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 13، ص 256، شماره 9315؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 6، ص 196، شماره 11517).

فرزدق در دوران خلافت عمر به دنيا آمد و چون بزرگ شد از طبع شعر برخوردار شد و از همگنان برتري يافت. پدرش او را نزد علي (ع) برد و گفت: به او قرآن بياموز؛ او در سال 110 در سن حدود صد سالگي درگذشت. گفته اند: 130 سال زيست... او سروري بخشنده، با فضيلت و بزرگ بود.» (ر.ك: لسان الميزان، ج 6، ص 199).

[2] امام با اين سخن به نقشه يزيد براي ربودن يا كشتن وي در مكّه مكرّمه اشاره مي فرمايد.

[3] اين مشهورترين تعبيري است كه حالت ضعف روحي و دوگانگي شخصيت امت و به ويژه كوفيان را بازگو مي كند. بلكه تعبيري است براي نشان دادن نهايت اين بيماري كه انسان كسي را كه دوست مي دارد، با شمشير آن كس كه او را دوست نمي دارد، بكشد.

[4] الارشاد، ص 201. در اين جا بايد از اين شاعري كه با صداقت و شجاعت دوستي خود را نسبت به اهل بيت ابراز داشت و براي دفاع از امام سجاد(ع) در برابر هشام اموي آن موضع شجاعانه را گرفت و آن حضرت را ستود و در ديدار با امام با عبارت «از فردي آگاه پرسيدي دل هاي مردم با تو و شمشيرهايشان با دشمنان تو است»، آگاهي بالاي سياسي و اجتماعي خود را نشان داد، بپرسيم كه چرا امام را رها كرد و از او جدا شد؟ آيا ضرورت ياري امام را درك نكرده بود و نمي دانست كه بايد به كاروان حسيني بپيوندد و به فيض شهادت نايل آيد؟ آيا انتظار نداشت كه در آن زمان نابهنگام، آنچه در عمل براي امام (ع) پيش آمد، پيش آيد؟ يا آن كه فرزدق تنها اهل بيت را از ديگران برتر مي شمرد و آنان را دوست مي داشت ولي در حدي نبود كه در راه آنان جانفشاني كند و به شهادت برسد؟!

[5] مشهور است كه فرزدق دوستدار اهل بيت بود و درباره آنان اعتقاد نيكو داشت. از اين رو قبول چنين اسائه ادبي از او در گفت وگوي با امام دشوار است. بعيد است كه او گفته باشد: از خدا بترس و بازگرد يا آن كه از امام روي برگرداند و بدون درود و خداحافظي آن حضرت را ترك بگويد.

[6] همان.

[7] خطب الامام الحسين (ع) علي طريق الشهاده، ج 1، ص 132. مؤلف كتاب، لبيب بيضون، قصيده اي را از خطيب، سيد علي بن حسين هاشمي نقل كرده است كه در آن به ذكر منازل ميان مكّه تا كربلا مي پردازد و آغاز آن چنين است:

حسين همراه خاندان پاكش مكّه را به سوي عراق ترك گفت

در مسير راه از منزلگاه هايي گذشت كه سنگريزه هاشان بر ستارگان آسمان فخر مي فروشند منزل نخست بستان ابن عامر بود و پس از آن با شتاب به تنعيم رفت.